خوشا گریه ، نه این گریه !!
خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت ' چو روزی پسرش رفت...
********
خوشا قصه ی یعقوب !!
که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است...
********
خوشا چاه !!
همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و نه انگشت کسی گم شده آن جا و کنارش نه تلی بود نه تپه !! وَ یعقوب ندیده است دمی یوسفِ در چاه ..
********
خوشا قصه ی یعقوب !!
که گودال ندارد وَ آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که
«الشّمر ...»
********
عجب مجلس گرمی شده این جا ، همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب ، کسی نیست و انگار که عالم همه جمعند همین جا !
و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار،گرفتند دمِ حضرت ارباب:
حسین جان حسین جان حسین جان
********************************************
و امان از دل زیــــنــــــب
وچقذرزیباست وقتی وجودت دنیا میشود برای دم گرفتن و حسین گفتن. انگار عالم ندا میدهندواما کاش تمام نشود این حال عجیب....
وقتی سرسجاده عشق نیمه شب با خدایت خلوت میکنی ٰبعد از اتمام نمازشبت چقدر سجده آخر دلنشین است اما در پس آن چه نهفته است نمیدانم دلت نمی اید بلند شوی . حتی دلت نمیخواهد سرت رابلند کنی آخر از امام زمان خجالت میکشی. نمی دانم برایتان رخ داده یا نه اما ... آخر تمام حرف هایم این است :خدایا بریدم از همه ...دلم برایت تنگ شده و... اما !!!
دیگر صدای اذان صبح بلند میشود و گاهی مناجاتت را کوتاه میکنی.صبح دیگر فرا رسید بدون یوسف زهرا.ماکه نگرانش نشده ایم !!!!خدایی نگرانیم؟؟؟؟