بعد از شما به سایه ما تیر می زدند
.
زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند
.
پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت
.
آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند
.
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
.
دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند
.
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
.
آتش به جان کودک بی شیر می زدند
.
ماندند در بطالت اعمال حجشان
.
محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند
.
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
.
بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند
.
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن
.
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدند
..................................................................................
از حلق های تشنه، صدای اذان رسید
.
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید
.
(علیرضا قزوه)
.